خداحافظ همین حالا ، همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بدونی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین ، به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخره جاده اس
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو ، همینه رسم این دنیا
خداحافظ ، خداحافظ
زیر باران گریه کردم.......
وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند.....
تازه فهمیدم غم من چقدر کوچک است و غم اسمان
بزرگ....♥
من با تو زیر باران نرفته ام اما...
باران که می بارد دلم تنگ تر میشود...
راه می افتم،بدون چتر...
من بغض میکنم آسمان گریه...
لیاقت می خواهد واژه " ما " شدن
نیـامدن ت را بـه فــال نیکـــــ مـی گیــرم
از کجـا معلــوم کـه مـی آمـدی و
خنـــده هـایت شبیـه خنـده هـای نـامـــردان نشـده بـود ؟!
از کجـا معلــوم کـه مـی آمـدی و
دسـت هـایت بـه جـای بـوی نـــــوازش مـن در خــواب
بـوی دروغ عـــــاشقـی نمـی داد ؟!
شبـی کـه حــــرف هـایت را زدی و رفتـــــــی
دلـم از تلخــــــــی حـرف هـایت شکستـــــــــــــــــ
از کجـا معلــوم کـه اگـر مـی مـــانـدی
لحظــه هـای عــاشقـی بـاز هـم بـا تــــو زیبـا بـــود ؟!
دلگیـــرم از تــو و از عشــــــــق ت
دلگیـــرم از ایـن روزهـا و شبــــ هـایـی کـه بـرایـم سـاختـی
و خستــه از لحظـه هـایـی کـه پـر از خستگـی هـای مـــن استـــــــــ
دوری مـی تـوانـد بـوی تـــــو را بـا خـود ببـرد
امـا بـــــودنت را در قلبــم نـه !
دوری مـی تــوانـد صـــدایت را بـا خـود ببـرد
امـا تکــرار نـام تــــو را در حفـــره هـای مغـزم هرگـــــــــــــــز
مـن مـی تـوانـم بـــــــی تــو زندگــی کنـم
امـا نقــاشـی هـای بسیــاری مـی میــــــــرد
شعــرهـای بسیــاری ســـروده نمـی شــــود
و مــن هـر شبـــ پــاهـایـم را بـه دیــوار مـی کــــوبـم
تـا دردشـان کمتــــر شــود
مـــن مـی تـوانـم بـــــی بـوی تــــــــــــــــو
بـــی شنیــــــــــدن صـدایت
بــــی دسـت هـایت
زندگـــی کنـــــــــــــــــــــــــــم
مـــن مـی تـوانـــم
امـا...
دلم خستس چشام بی خواب
تو نیستی و دلم بی تاب
بیا بازم کنارم باش
بدون تو این شبهام بی معناست
MOH@MM@D
به این دل گفتی عشقی هست گفتی تو توانی عاشق بشوی... گفتی همه زیبایی ها از ان توست بر این دل گلی از عشق زدی.... خدایا تو مگر عشق ندادی؟؟؟؟ مگر تو پرورش مهر ندادی؟؟؟؟ اینک که دلم مرا به دوزخ برده !!! گویی که هوس بوده و تو عشق ندادی انگاه که چشمانش بدیدم و دل به خود لرزید.. دستان گرمش گرفتم و دل به خود تپید... بوسه ای نواختیم و عشق بیدار شد خدایا این هوس بود یا عشق که بیدار شد؟؟؟ نمی دانم این دل با من چه ها کرده است!!! خدایا جرم دل چیست خطا کرده است؟؟؟ یا جرم دل را بردار که عشق بازی کنیم! یا بگیر جان را که امانمان برده است!!! MOH@MM@D
چشمانم سوی دیدن ندارد اشک در چشمانم حلقه زده است...
اه دیگر بس است....
دیگر نه نای گریستن مانده نه نوشتن برای تو...!!!
قلب من یخ زده است...تا به کی جدایی؟ تا به کی تنهایی؟
تا کی غصه ی دوری؟؟؟؟
گریه هم همدم و همراهم نیست...
درد من از بی کسی نیست!!!
از تنهایی و دربه دری نیست!!!
من از ان روز چنین زجر کشیدم ...که دیدم دگر عشقی همراه من نیست...
MOH@MM@D تنها
هرطلوعی پایانی دارد غروب من این است...
اینگونه در مرداب عشق غروب کردم...درون مردابی که کسی نبود دستانم را بگیرد!!!!
هرلحظه به مرگ نزدیک تر می شوم...اری سزای من این است...
سزای ندیدن خدا...سزای ندیدن دنیا و زیبایی هایش...
اه چه زود به پایان رسید..چه زود غنچه های نو شکفته ی عشقم پرپر شد...
دیگر فرصتی برایم نمانده ...کسی اطرافم پرسه نمی زند! همه جا تاریک است...
من میترسم همه از کنارم رد شدند فقط تو مانده ای خدااااااااااااا......
MOH@MM@Dتنها...
ϰ-†нêmê§ |